بله شما هم به زبان انگلیسی نیاز دارید
اگر این سؤال را از یک استاد زبانشناسی که سرگرمیاش تحقیق در مورد ریشه افعال بیقاعده است بپرسید، پاسخ وی با پاسخ فردی که کارش سفر به دور دنیاست و همواره از زبان انگلیسی بهعنوان ابزاری برای ایجاد ارتباط با افراد بیشمار بهره میبرد، کاملاً متفاوت خواهد بود. اولی به شما خواهد گفت: «باید انگلیسی بخوانید تا در مدرسه نمرههای خوب بگیرید و وارد دانشگاه شوید و دومی به شما خواهد گفت که کاربرد واقعی زبان انگلیسی عبارت است از ایجاد ارتباط با دیگران.»
آیا شما با این گفته موافقید؟ اندکی فکر کنید، درحالیکه زبانجویان خود را درگیر خواندن و نوشتن میکنند، آیا این مهارت ارتباط با افراد نیست که تمام جنبههای زندگی ما را تعیین میکند؟
فرض کنید میخواهید در یک شرکت بین المللی استخدام شوید. بهغیر از بخش پشتیبانی که کارشان شامل مواردی مثل ارسال ایمیل و مکاتبههای اداری و… است، آیا همین مکالمههای تلفنی، ارتباط مؤثر بین شما و همکاران و مدیران نیست که قسمت اعظم برنامه روزانه شرکت را شامل میشود؟
به نظر من همه قبول دارند که با وجودی که زبان انگلیسی آکادمیک در سیستم آموزشی مدرن جایگاهی ویژه دارد، اما درنهایت میزان توانمندی فرد در زمینه مهارت صحبت کردن به زبان انگلیسی است که مرز توفیق یا ناکامی وی را در بهره مندی از زبان انگلیسی رقم می زند.
البته باید گفت، در سیستم آموزش مدارس، مهارت صحبت کردن به زبان انگلیسی کاملاً نادیده گرفته نمیشود. به این گونه که در درسها، تمرینهای اسپیکینگ با مطالب قدیمی و سنتی گرامر، نوشتن و گوش کردن ترکیبشدهاند. اما اگر شیوه اداره کردن کلاس توسط معلمان را بررسی کنید، خواهید دید که معلم بههیچعنوان نمیتواند به تکتک دانشآموزان توجه کافی کند تا آنها را با مکالمههای روزمره درگیر کند.
همچنین میدانیم که دانشآموزان و دانشجویان عموماً برای گرفتن بالاترین نمره حداقل تلاش را به خرج میدهند. متأسفانه اگر دانشآموزان در مهارت صحبت کردن بهاندازه مهارتهای شنیدن و نوشتن پیشرفت نکنند، معلمان نیز چندان اهمیتی نمیدهند چرا که ، معیار سیستم آموزشی در ارزشیابی میزان سواد دانشآموزان عبارت است ازمقدار تکالیف انجام شده و نمرههای کسبشده در امتحانات کتبی میانترم و پایانترم!
درنتیجه، هرساله با موج عظیمی از دانشجویانی مواجهیم که از مراکز آموزشی فارغالتحصیل میشوند، بی آنکه کمترین مهارتی در زمینه صحبت کردن کسب کرده باشند.
و باز هم یک مشکل دیگر – نبود ارتباط فعال با زبان انگلیسی
از آنجا که دانشآموزان در درسهای انگلیسی فرصتی اندک برای صحبت کردن دارند، لذا باید تا حد ممکن خود را در معرض زبان انگلیسی قرار دهند. پس از فراگیری مقدمات زبان انگلیسی باید زبان مادری را کنار گذاشت و دانشآموزان را تشویق کرد که فقط از زبان انگلیسی استفاده کنند.
معلم باید با دانشآموزان فقط به زبان انگلیسی صحبت کند.
دانشآموزان باید با یکدیگر فقط به زبان انگلیسی صحبت کنند.
لغتهای دشوار باید به زبان انگلیسی و با استفاده از لغتهای سادهتر توضیح داده شود.
رعایت و اجرای موارد ذکرشده، همگی موجب میگردند تا فکر کردن به زبان انگلیسی بسیارآسان شده و در نتیجه روند صحبت کردن با ساختار های ساده تسریع گردد اما، واقعیت آزاردهنده این است که حتی اگر معلمان زبان انگلیسی کامل انگلیسی صحبت کنند، بسیاری از دانشآموزان متوجه منظور معلم نمیشوند. در یک کلاس ۳۰ نفره همواره کسانی وجود دارند که از بقیه ضعیفترند و معلم ناچار است که برخی مطالب را به زبان فارسی توضیح دهد و همین موضوع عاملی است برای اینکه دانشآموزان هنگام درس بهجای زبان انگلیسی بیشتر زبان فارسی بشنوند و کاربرد زبان انگلیسی در کلاس بهشدت کاهش یابد.
در شیوه فعلی آموزش زبان، دانشآموزان در مقایسه باکسانی که در یک محیط انگلیسیزبان زندگی میکنند، به میزان بسیار اندکی در معرض زبان انگلیسی قرار میگیرند، بنابراین جای تعجب نیست که ضعیفترین دانشآموز کلاس، پس از گذشت چند ماه زندگی در یک کشور انگلیسیزبان بهراحتی انگلیسی صحبت میکند، درحالیکه بهترین دانشآموز در یک محیط غیر انگلیسیزبان همچنان برای صحبت کردن دچار مشکل است.
اگر کل ساعتهایی را که بهطور فعال، درگیر آموختن زبان انگلیسی بودهاید، در نظر بگیرید، حتماً تعجب خواهید کرد زیرا در یک کلاس ۲۰ یا ۳۰ نفره هر دانشآموز میتواند یک یا چند جمله صحبت کند. در اینگونه کلاسها بیشتر معلم صحبت میکند، درحالیکه باید عکس این موضوع وجود داشته باشد. و البته باید این واقعیت را نیز در نظر داشت که معلمان ناچارند به این شیوه تدریس کنند، زیرا شالوده نظام آموزشی بر مبنای ارزشیابی نوشتاری است و این به آن معناست که معلم صحبت میکند و دانشآموزان گوش میکنند.
میزان دانشی که در یک محیط انگلیسیزبان طی چند روز میآموزید، بهاندازه میزان مطالبی است که در طی چند سال در مدارس یاد میگیرید؛ این نکته تکاندهنده
اما حقیقتی محض است!
چرا ذهن شما خود را با «فن نگارش در ذهن» سازگار میسازد؟
فقط به خاطر تجزیهوتحلیل بیشازاندازه ساختارهای جملهها
شیوه تفکر شما، تابع عادتهای مطالعاتی شما است و تاکنون شاید دقت نکردهاید که شبیه آن استاد پیری شدهاید که کتب گرامر و سرفصل درسی مدارس را تدوین میکند. قربانیان شیوه آموزش زبان انگلیسی به روش آکادمیک دارای ویژگی های زیر هستند:
سعی دارند برای هر جمله یک توضیح خاص داشته باشند و اگر چیزی بیمعنا به نظر برسد، آن را زیر سؤال می برند.
همواره در صحبت کردن و نوشتن سعی در رعایت بیش از حد دستور زبان دارند.
یادگیری گرامر طی سالیان دراز آنهم به روش ترجمه شما را دائم در معرض تجزیهوتحلیل زبان قرار داده است. یعنی همواره عادت کردهاید چینش کلمهها، شکلهای درست فعل و استفاده درست زمانها را بررسی کنید. هنگام صحبت کردن به زبان مادری، هیچگاه انتخاب لغتها، زمان و چیزهای دیگری را که در مدارس ملزم به رعایت آن بوده اید، در نظر نمیگیرید. بعید میدانم کسی وجود داشته باشد که از تجزیهوتحلیل ساختارهای جمله در زبان مادری خود لذت ببرد.
چرا بین یادگیری زبان انگلیسی و کاربرد آن اینقدر تفاوت وجود دارد؟
پاسخ: متصدیان تدوین برنامههای آموزش زبان انگلیسی تصمیم گرفتهاند که انگلیسی را از دید قواعد و به شیوه غیرطبیعی آن فرابگیرید و این نگرش در شما شکلگرفته و نهادینهشده، بهگونهای که جرأت شکستن این عادت را هم ندارید و امروز به جای آنکه شما بتوانید سلیس و روان بدون فکر کردن به جزئیات صحبت کنید، با توجه بیشازحد به جزئیات گرامری سخت و دشوار صحبت میکنید، فقط به این دلیل که انگلیسی صحبت کردن را اینگونه آموزشدیدهاید.
عادت نادرست تجزیهوتحلیل بیشازحد جملهها طی گذشت سالها شکلگرفته و اکنون شما سواد انگلیسی را در مواردی چون زمان، فعل، اسم، حرفاضافه و …
میبینید نه صحبت کردن و این در عمل، یعنی همان «شیوه کهنه نوشتن».
تا زمانی که با انجام تمرینهای کتاب و با استفاده از اصول گرامری دقیق می خواهیدجمله سازی کنید، قادر نخواهید بود بهراحتی انگلیسی صحبت کنید. صحبت کردن باید خودبهخود اتفاق بیفتد و شامل مقدار زیادی بداههگویی است.
یکی دیگر از نشانههای عادت به تجزیهوتحلیل آن است که همواره سعی دارید ساختار گرامری دقیق هر جمله را که میشنوید، بفهمید. کما اینکه بنده هم جزو افرادی بودم که در مورد گرامر مته به خشخاش میگذاشتم. به خاطر دارم هنگام صحبت کردن با یک خارجی زبان، سعی داشتم دائم از نحوه صحبت کردنش ایراد بگیرم و همواره خودم را برتر از او بدانم. مثلاً اگر آن شخص از عبارت «I’m good.» استفاده میکرد، بهسرعت واکنش نشان میدادم و میگفتم باید بگویید: «I’m well.».
آن روزها متوجه نبودم که انگلیسی محاوره در زندگی واقعی هیچ تطابقی با گرامر کتابی ندارد. بنابراین، همیشه عادت داشتم تقریباً هر چه را میخواندم یا میشنیدم ازنظر گرامری تجزیهوتحلیل کنم. درحالیکه آن عده از دوستانم که انگلیسی را از طریق صحبت کردن یاد میگرفتند، هیچ اهمیتی به قواعد دستوری نمیدادند. آنچه برای آنها مهم بود این بود که انگلیسی را ابزاری میدانستند برای برقراری ارتباط نه بیشتر!
تلاش من همواره آن بود که بیعیب و نقص صحبت کنم انگار که در کلاس درس هستم و اگر چنین نکنم دیگران به من نمره بد خواهند داد، درحالیکه کاملاً اشتباه میکردم. سعی همیشگیام بر آن بود که روان صحبت کنم، اما مکثها و وقفههایی که در صحبت کردن من وجود داشت باعث میشد، خارجی زبانها فکر کنند، در انگلیسی یک مبتدی هستم و همه اینها به خاطر «شیوه نوشتاری» نادرستی بود که طی دوران مدرسه در ذهن من شکلگرفته بود.
حال میخواهید بدانید که چگونه باید از «مرحله نوشتن» در ذهن به «مرحله صحبت کردن» حرکت کنید تا بتوانید روان و بهطور خودکار و بدون فکر کردن صحبت کنید؟
توصیه می کنم مقاله “روغن کاری زنجیرهای زنگ زده ذهن برای روان شدن درمکالمه” را مطالعه کنید.